اندر حکایت خلقت و تکامل آدمی
طنز
رسول سنایی
ابتدا شاید خدا حور و پری را خلق کرد
بعد موجودات ناز دیگری را خلق کرد
هی کپی برداری از روی پریهایش نمود
مهوش و مینا و سارا و زری را خلق کرد
پشت هم هی دختر ابرو کمانی آفرید
بعد کم کم شیوه های دلبری را خلق کرد
باد را فرمود تا با زلف زن بازی کند
یک نفر آمد یهویی روسری را خلق کرد
دید کم کم حرفهای آدمی مرموز شد
بین آدمها زبان زرگری راخلق کرد
خواست راحتتر بگوید مرد حرفش را به زن
واژه هایی مثل جای خواهری را خلق کرد
عده ای را کارگر کرد و برای عده ای
در اداره کارهای دفتری را خلق کرد
دید مردم نیمه شبها هم به صحرا میروند
توی صحرا مارهای جعفری را خلق کرد
چون جناح چپ همیشه ضعف استقلال بود
در جناح راست خسرو حیدری را خلق کرد
چون بشر میخواست دایم کیف قانونی کند
توی هر کشور نهادی کیفری را خلق کرد
یک نفر آمد ربا را بین مردم باب کرد
یک نفر آمد گروه شرخری را خلق کرد
بر در هر بانک صدها قفل و لیزر نصب بود
بعد امثال جناب خاوری راخلق کرد
هر زمان راه بدیها را خدا بر خلق بست
آدمی هی شیوه های بهتری را خلق کرد