اندر مصائب شاعری
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۵ ب.ظ
شعر طنز
،،رسول سنایی،،
چرت میگویم و از گفته ی خود دلشادم،،
خوش به حالم شده من هم مثلن استادم
جدم و ایل و تبارم همه شاعر بودند
بنده هم خیرسرم شاعر مادر زادم
یک زمانی وسط کنگره جوگیر شدم
به سه تا داور آن کنگره امضا دادم
از قضا بنده از آن روز که شاعر شده ام
دیگر از چشم همه اهل محل افتادم
مادرم گفت: جدیدن پسرم خنگ شده
پدرم گفت که ول معطلم و شیادم
گفت مادر زن من هرچه زدم روم نشد
که به فامیل بگویم تو شدی دامادم
اهل سیگارم و،،یارو، و کمی هم ،، یارو ،،
نامسلمانی اگر فکر کنی معتادم
خواهر من! گره روسریت شل نشود
،،زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم،،
گیر کرده سر کف گیر من الان ته دیگ
روز وشب پرسه زنان دور و بر ارشادم
۹۴/۰۹/۱۳