شعر طنز خسرو معتضد
خسروانی
شعر طنز نوشته رسول سنایی برای جناب استاد خسرو معتضد
آمد از دوران ژوراسیک خسرو معتضد
مینشیند روی مبلش شیک خسرو معتضد
ظاهرن دستور داده تا نباشد هیچ وقت
اول برنامه اش موزیک خسرو معتضد
بیخودی چشم چپش بالا و پایین میپرد
من گمان دارم که دارد تیک خسرو معتضد
صاحب سمساری اشیاء تاریخی شده
بسکه دارد قصه آنتیک خسرو معتضد
کاش کم میشد در این برنامه از پهنای او
تا شود یک ذره ای باریک خسرو معتضد
میبرد همرا خود هر جای عالم میرود
سیخ و لول و یارو و پیکنیک خسرو معتضد
بارها گفته ست ایران در زمانهای قدیم
بوده کلن روز و شب تاریک خسرو معتضد
بازبرگردد اگر تاریخ قبل از انقلاب
میکشد هم سرمه هم ماتیک خسرو معتضد
گفته شد آنقدر خوشبو هست کلن این بشر
دوش میگیرد به عطر بیک خسرو معتضد
این وطن حتی به یغما هم رود حاشا اگر
در بیاید از دهانش جیک خسرو معتضد
من شنیدم راه وقتی میرود حک میشود
جای پایش روی موزائیک خسرو معتضد
هر شبی در چند جا برنامه اجرا میکند
میکند مثل * مسی * هتریک خسرو معتضد